English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 246 (5415 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
analyse [British] U مطالعه کردن
analyze [American] U مطالعه کردن
assay U مطالعه کردن
dissect [analyse] U مطالعه کردن
study U مطالعه کردن
evaluate U مطالعه کردن
bolt [examine] U مطالعه کردن
check U مطالعه کردن
determine U مطالعه کردن
enquire into U مطالعه کردن
examine U مطالعه کردن
explore U مطالعه کردن
inspect U مطالعه کردن
investigate U مطالعه کردن
look into U مطالعه کردن
scrutinize U مطالعه کردن
survey U مطالعه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
analyse U جزئیات را مطالعه کردن
analysed U جزئیات را مطالعه کردن
analyses U جزئیات را مطالعه کردن
analysing U جزئیات را مطالعه کردن
analyzed U جزئیات را مطالعه کردن
analyzes U جزئیات را مطالعه کردن
analyzing U جزئیات را مطالعه کردن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
reconsider U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders U مجددا درامری مطالعه کردن
conciliate U ارام کردن مطالعه کردن
conciliated U ارام کردن مطالعه کردن
conciliates U ارام کردن مطالعه کردن
conciliating U ارام کردن مطالعه کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
geologize U مطالعه علم زمین شناسی کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to make a study of something U چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
Other Matches
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
karyosystematice U بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
readings U مطالعه
perusal U مطالعه
studies U مطالعه
offhanded U بی مطالعه
offhandedly U بی مطالعه
etude U مطالعه
extemporal U بی مطالعه
extemporarily U بی مطالعه
studying U مطالعه
reading U مطالعه
off hand U بی مطالعه
study U مطالعه
studio U اطاق مطالعه
surveys U مطالعه مجمل
lucubration U مطالعه سخت
surveyed U مطالعه مجمل
study habits U عادتهای مطالعه
at sight U بی مطالعه قبلی
motion study U مطالعه ی حرکت
system study U مطالعه سیستم
studios U اطاق مطالعه
praxeology U مطالعه رفتارانسان
feasibility study U مطالعه امکانپذیری
studied U از روی مطالعه
impromptu U بی مطالعه تصنیف
unstudied U مطالعه نشده
portable standard U چراغ مطالعه
survey U مطالعه مجمل
myrmecologyt U مطالعه علمی مورچگان
geologic survey U مطالعه زمین شناسی
self study U مطالعه پیش خود
teppetology U مطالعه ریشه ای فرش
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
well read U اهل مطالعه و تحقیق
subject U مبحث موضوع مطالعه
subjected U مبحث موضوع مطالعه
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
ethnography U مطالعه علمی نژادها
demography U مطالعه مهاجرت جمعیت
to study out U با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
psychognosy U مطالعه عمیق روانی
thought out U سنجیده مطالعه شده
psychognosis U مطالعه عمیق روانی
criminology U مطالعه علمی جرم
thought-out U سنجیده مطالعه شده
metallography U مطالعه الیاژهای فلزی
teleology U مطالعه حکمت غایی
cella U [اتاق مطالعه ی راهبها]
sub judice U مورد مطالعه دادگاه
feasibility study U مطالعه امکان سنجی
subjects U مبحث موضوع مطالعه
subjecting U مبحث موضوع مطالعه
studies U موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
consumer research U مطالعه وضعیت مصرف کنندگان
capability study U مطالعه امکان انجام کار
sight-reading U بدون مطالعه قبلی خواندن
adjustable lamp چراغ مطالعه قابل تنظیم
methods of economic study U روشهای مطالعه علم اقتصاد
ethnology U علم مطالعه نژادها و اقوام
geophysical survey U مطالعه خواص فیزیکی زمین
gastroenterology U مطالعه معده و روزده وبیماریهای ان
rheological <adj.> U علم مطالعه تغییر شکل و جریان ماده
studying U موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
sight-reads U بدون مطالعه قبلی خواندن
articulated machine lamp U چراغ مطالعه با گردن تاشو
toponymy U مطالعه وجه تسمیه شهرهاونقاط
study U موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
sinology U مطالعه ادبیات ورسوم چین
angiology U مطالعه عروق خونی و لنفی
faunist U کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
flexible arm lamp U چراغ مطالعه قابل انعطاف
integrate circuit technology U مطالعه فن مدار مجتمع تکنولوژی ای سی
humanist U مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
geopolitics U مطالعه نفوذ عوامل فیزیکی
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
optics U علم مطالعه در خواص نور
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
income and expenditure approach U مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
skimmer U الت سرشیرگیری مطالعه کننده سطحی
commodity approach U بررسی بازار با مطالعه مسیرتولید تا مصرف
endocrinology U علم شناسایی و مطالعه غددمترشحه داخلی
symbology U مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
protohistory U مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
theogony U مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان
Ekistics U [دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
semitics U مطالعه زبان وادبیات وتاریخ سامی
bookworms U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
helminthology U مطالعه دراطراف کرم های بیماری زاوانگلی
dysgenics U مبحث مطالعه فساد نسل وتباهی نژادی
speleology U مطالعه غارها ازلحاظ زمین شناسی وتاریخی
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
glottochronology U مبحث مطالعه سیر تکامل زبانهای مختلف
crystallography U کریستال شناسی مطالعه بلورها شناخت بلور
group dynamics U مطالعه عوامل و نیروهای موثر در یک گروه بشری
bookworm U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
booklore U علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
theogonic U وابسته به مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان
bioastronautics U مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
pragmatics U مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
Ergonomics U [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
mock up U مدلی باندازه طبعی وکامل برای مطالعه وازمایش
ideologist U ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
morphophonemics U مبحث مطالعه صور مختلف یاتصاریف مختلفه یک لغت یاریشه
gestalt psychology U مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
epizootology U علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
epizootiology U علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
impromptu U کاری که بی مطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند بالبداهه حرف زدن
epizoology U علم مطالعه خواص وبوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
casework U مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
structuralism U بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
historcicism U فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
harmonics U مبحث مطالعه خواص ومختصات اصوات موسیقی مبحث الحان موزون همسازها
psychbiology U علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
immunogenetics U رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
pteridology U مطالعه علمی سرخس ها سرخس شناسی
bionics U مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
fragment U [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2تعریف فونتیک چیست؟
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com